پیش گویی های خاتمی


چند وقتی هست که پی برده ام محمد خاتمی بطور ضمنی یا صریح صحبت هایی را اعلام می کند، که اکثرا درست از آب در می آید. مثال واضح آن هم جلسه ای است که وی دربهمن 87 در خصوص تصمیمش به عدم حضور در انتخابات به علت احتمال کودتای انتخاباتی داشت.

نمیدانم که به علت "رجل سیاسی" بودن و در اختیار داشتن منابع اطلاعاتی و پشت پرده است که وی از اتفاقات آینده باخبر می شود یا اینکه هوش سیاسی به او قدرت پیش بینی های صحیح را می دهد؟

اما در هر حال این نکته که او هرچند به هشدار خبر از اتفاقات آینده می دهد را می توان پذیرفت.

در صحبت اخیری که او در جمع شورای هماهنگی جبهه اصلاحات کرده است نیز به نوعی خبر از آینده به میان آورده شده البته باز هم به شکل هشدار.
خلاصه حرف خاتمی این است که جریانی می خواهد با انگ "دشمن" زدن به دلبستگان انقلاب (که منظور همان موسوی، هاشمی و کروبی هستند) آنها را از پیش پای خود بردارد و از جمهوری اسلامی جز نامی باقی نگذارد.

همین سخنانی که جمعه از احمدی نژاد شنیده شد که مخالفان دولت باید دستگیر شوند! (جالب است که این صحبت های خاتمی یک روز قبل از صحبت های ا.ن در نماز جمعه تهران بوده است.) البته افراد دیگری نیز این هشدار -از بین رفتن جمهوری اسلامی- را داده اند اما نه به این وضوح و با تعیین شیوه اجرا.

و صد البته که جمهوری اسلامی نیز 30 سال عمر خود را مدیون این چهره های میانه رو و معتقد خویش است که با حضور ایشان از بین رفتن جمهوری اسلامی چندان به ذهن نمی رسد.

کسانی مانند موسوی که حتی بعد از 20 سال دوری از حکومت همچنان بنا به احساس خطر، خود را به میانه دریای متلاطم سیاست می اندازد یا هاشمی رفسنجانی که امام خمینی خطاب به وی میگوید: "انقلاب زنده است چون هاشمی زنده است" چون می داند او بر سر آرمان خویش علاوه بر جان که از آبرو و حیثیت خود نیز می گذرد.

پس ابتدا باید اینها را از میان راه برداشت، دقیقا همان روشی که در حال اجراست و خاتمی آن را تذکر می دهد.
تا چه اندازه در راه خود موفق شوند را با گذر زمان باید دید.
شیخ سخن سعدی زیبا می گوید:

دشمن چون از هر حیلتی(دشمنی) فروماند، سلسله دوستی بجنباند، پس آنگه به دوستی کارها کند، که به دشمنی نتواند.

پیروزی از آسمان!


نتیجه پیروزی با کمک امداد های غیبی و آسمانی!
از مانا نیستانی

روایتی دیگر از حوادث اخیر

در گشت و گذاری از وبلاگ ها و سایت ها که داشتم به مطلب و تئوری جالبی از حوادث اخیر برخوردم که جالب دانستم آن را در اینجا هم نقل کنم:
سنگ بنای قرارگاه ثارالله برای مقابله با مردم گذاشته شد.
در این قرارگاه واحدهائی از سپاه جمع شدند که آموزش و ماموریتشان سرکوب مردم بود. فرماندهی آن در ابتدا برعهده فرمانده کنونی سپاه "عزیز جعفری" بود و مبتکر تشکیل چنین قرارگاهی سرلشگر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای نظامی بود که از دوران ریاست جمهوری علی خامنه‌ای در کنار اوست و پس از او، نزدیک ترین مناسبات را با آیت الله جنتی دارد.
پس از چند مانور و به اصطلاح رزمآیش بزرگ ضد شورش در تهران و تصویب استراتژی سپردن دولت به سپاه و دفاع از احمدی‌نژاد به عنوان کارگزار این استراتژی از نیمه‌های دوران ریاست جمهوری وی، عزیز جعفری با تجربه‌ای که در برپائی قرارگاه ثارالله اندوخته بود، جانشین سرلشگر رحیم صفوی شد و فرمانده کل سپاه
پاسداران شد. معرف و توصیه کننده این سمت و گیرنده حکم فرماندهی کل سپاه از علی خامنه‌ای، سرلشگر فیروز آبادی بود که عزیز جعفری مطیع اوست.
پس از این انتصاب، سرتیپ پاسدار حجازی جانشین عزیز جعفری در قرارگاه ثارالله شد. همه این تحولات در نیمه دوره ۴ ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد صورت گرفت. با نزدیک شدن پایان دوره ۴ ساله ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و با وحشت از شکست او در انتخابات و به صحنه بازگشتن اصلاح طلبان، قرارگاه ثارالله
مامور تهیه طرح یک کودتا با تمام جزئیات آن شد.
این درحالی بود که بدنبال ورود "اوباما" به کاخ سفید، برای نمایش حمایت مردم از نظام، بشدت نیازمند یک انتخابات پر استقبال بودند. این استقبال به نامزدی یک اصلاح طلب ممکن بود، اما نه خاتمی. خاتمی سد بزرگی بود که می‌توانست همه بافته‌ها را پنبه کند. رهبر در ملاقات حضوری به او گفت نیاید. خاتمی یافت که احساس وظیفه و احساس خطر برای نظام می‌کند و می‌آید. چند روز پس از این دیدار حسین شریعتمداری که در کنار احمدی نژاد در جلسات فرماندهی قرارگاه ثارالله شرکت می‌کند، ماموریت یافت مقاله‌ای نوشته و به خاتمی سرنوشت خانم بی نظیر بوتو را
یادآوری کند.
خاتمی که اکنون مستقیما از قول خود او گفته شده نگران باقی ماندن در صحنه انتخابات و ختم شدن انتخابات به یک ۲۸مرداد بوده کنار می‌کشد و میرحسین موسوی ورود به صحنه می‌کند. نه خاتمی و نه بسیاری از مقامات لشگری و کشوری تصور نمی‌کردند سپاه علیه او نیز دست به کودتا بزند. علیه کسی که در سالهای جنگ با عراق یک پا در جبهه‌های جنگ داشته و یک پا در جلسات کابینه. با حمایت قرارگاه ثارالله که پل پیوند آن با رهبر، مجتبی خامنه‌ای‌ست، به احمدی نژاد کارت سبز برای عبور از همه خط قرمزها در مناظره‌های تلویزیونی داده می‌شود. هدف این بود که هم
استقبال از انتخابات ممکن شود و هم احمدی نژاد با مواضعی که در مناظره‌ها می‌گیرد، با رای مردم انتخاب شود. سردار ضرغامی فرمانده صدا و سیما ماموریت همه نوع همکاری و کمک به احمدی نژاد را از سوی قرارگاه ثارالله می‌گیرد.
علیرغم همه این تدابیر، از میانه برنامه مناظره‌های تلویزیون و نتیجه نظرسنجی‌هائی که به سرعت در سطح کشور جمع آوری شد، معلوم شد شانس احمدی نژاد برای گرفتن رای مردم بسرعت رو به کاهش است و استقبال از موسوی رو به افزایش. نگرانی از نتیجه انتخابات و شکست احمدی نژاد همراه با یک گزارش در اختیار مجتبی خامنه‌ای قرار می‌گیرد تا با رهبر در این باره صحبت کند. دادن وقت اضافه تلویزیونی به احمدی نژاد، توصیه به چند سفر شتابزده استانی و باز گذاشتن دست او برای هر سخن و تلاشی که بتواند آراء وی را بالا ببرد، نتیجه‌ای‌ست که مجتبی
خامنه‌ای به قرارگاه ثارالله باز می‌گرداند. در عین حال این توصیه توسط مجتبی خامنه‌ای در جلسه قرارگاه ثارالله که در آن از جمله فیروزآبادی و عزیز جعفری فرمانده سپاه حضور داشته‌اند ابلاغ می‌شود که در عین حال، شما طرح اقدام را دنبال کنید!
در فرصتی بسیار تنگ، از آنجا که نمی‌خواستند بقیه فرماندهان سپاه در جریان این اقدام قرار گیرند و احتمالا با توجه به روابط و مناسبات موسوی با برخی فرماندهان سپاه خبر به گوش او برسد، طرح دولت نظامی ارتشبد ازهاری در سال ۵۷ در دستور کار قرار می‌گیرد. لیست دستگیری‌های وسیع از میان فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران، حقوقدان‌ها، رهبران دانشجوئی و... تهیه می‌شود. برای آغاز عملیات سرتیپ "احمد وحیدی" که اکنون به عنوان وزیر دفاع دولت در کابینه احمدی‌نژاد به مجلس معرفی شده بدلیل سالهای فرماندهی‌اش در سپاه قدس ماموریت مافوق سری واحد
ضربه اول کودتا را برعهده می‌گیرد. شماری از افراد واحد امنیتی سپاه قدس که عمدتا لبنانی و فلسطینی (از افراد حماس) بوده‌اند واحد ضربه اول را تشکیل می‌دهند.
هر چه به زمان برگزاری انتخابات نزدیک تر می‌شوند، وحشت از شکست احمدی نژاد بیشتر می‌شود. در ساعات اولیه روز رای گیری، شکست قطعی گزارش می‌شود و به همین دلیل از طرف قرارگاه ثارالله وزیر کشور، سردار محصولی برای یک جلسه فوری "توجیهی" احضار می‌شود. او ماموریت پیدا می‌کند که نتیجه اولیه شمارش
آراء را ابتدا در اختیار بیت رهبری و سپس در اختیار قرارگاه ثارالله بگذارد. آماده باش وضعیت قرمز داده می‌شود. نخستین گزارش شمارش آراء شکست کامل احمدی نژاد و پیروزی قاطع میرحسین موسوی را نشان می‌دهد. قرارگاه منتظر اولین واکنش‌ها از بیت رهبری می‌شود. مجتبی خامنه‌ای از تزلزل پدرش و عزم خودش برای آغاز عملیات خبر
می‌دهد. معلوم نیست این تزلزلی که او گزارش می‌دهد یک صحنه سازی بوده و یا واقعیت.
میرحسین موسوی از نتیجه اولیه شمارش آراء، توسط عواملی که در وزارت کشور داشته با خبر می‌شود. با وزارت کشور تماس برقرار می‌کند. نتیجه اولیه و پیروزی او را تائید می‌کنند. آنها می‌گویند که مراتب به بیت رهبری نیز گزارش شده است.
سرنوشت ساز ترین ساعات آغاز می‌شود. آخرین جلسه قرارگاه ثارالله، به بهانه دفاع از نظام، تصمیم به آغاز عملیات می‌گیرد. اولین یورش به ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی در سراسر کشور و سرانجام یورش بزرگ با کمک واحد ضربه اول سپاه قدس در تهران صورت می‌گیرد. متعاقب آن، لیست دستگیری‌ها به اجرا گذاشته می‌شود. از همان نیمه شب دستگیری‌ها شروع می‌شود و روز بعد، بدنبال پخش بیانیه‌ای که آن را بیانیه کودتا می‌گویند با امضای علی خامنه‌ای، دستگیری‌ها سرعت می‌گیرد.
تصور اولیه این بوده که با این دستگیری‌ها، با بیانیه شتابزده‌ای که با امضای علی خامنه‌ای ابتدا از رادیو و سپس از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و متعاقب آن، اعلام جشن پیروزی از سوی احمدی نژاد کار تمام می‌شود. ریختن
مردم به خیابان‌ها و شکل گیری خودجوش بزرگترین راهپیمائی بعد از انقلاب ۵۷ آن حادثه‌ای بود که ستاد ثارالله خود را آماده آن نکرده بود. در واقع پیش بینی آن را نکرده بود. همه غافلگیر شدند. نخستین گزارش‌ها از راهپیمائی‌های اعتراضی مردم به بیت رهبری ارسال شد، با این قید که اگر وضع تنها یک هفته به همین شکل ادامه پیدا
کند سقوط قطعی است!
دیدار رهبر با نمایندگان ستادهای انتخاباتی توصیه‌ای‌ست که مشاورانش برای ختم راهپیمائی‌ها به او می‌کنند. او هنوز باور نکرده بود که مردم برای انقلاب به خیابان ریخته‌اند. سالها، مشاوران نظامی و غیر نظامی اش به او از
عشق مردم به ایشان و فصل الخطاب بودن سخن او گزارش داده بودند و حالا عکس آن درخیابان‌ها جریان داشت. دیدار با نمایندگان ستادهای انتخاباتی که در سطح "درجه دوم" در آن شرکت کرده بودند، یعنی کروبی و موسوی و رضائی شخصا به این جلسه نرفته بودند حاصلی در پی نداشت. همه آنها گفتند که تقلب شد و او که خوب میدانست آنها
حقیقت را می‌گویند و پیش از آنها قرارگاه ثارالله گزارش شکست احمدی نژاد را دراختیارش گذاشته بود، تقلب را رد کرد و گفت که می‌آید به نماز جمعه و حرف‌هایش را آنجا می‌زند.
یک هفته بازجوئی سخت و توام با انواع شگردها و شکنجه‌ها درباره بازداشت شدگان نتیجه‌ای در پی نداشت و نمایش تلویزیونی ممکن نبود.
راهپیمائی‌ها همچنان در تهران و شهرها رو به گسترش بود و چند ده میلیون مردم ایران که اطمینان داشتند به روی مردم بی دفاع و مسالمت جو تیراندازی نخواهد شد با زن و بچه راهی خیابان‌ها شدند.جمعه ۲۹ خرداد فرارسید. رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه‌ای که ابتدا قرار بود در مصلی تهران برپا شود اما بدلیل بیم از حرکت مردم به
سمت مصلی، بصورت امنیتی در دانشگاه تهران ترتیب داده شد، خطابه معروف خود را ایراد کرد. خطابه‌ای که حکم فرمان آتش به روی مردم معترض بود.
از اینجا به بعد را از قول مستقیم سردار سرتیپ پاسدار محمد حجازی، جانشین فرمانده کل سپاه و فرمانده قرارگاه ثارالله سپاه، در همایش پاسداران اهل قلم بخوانید:
در قضایای اخیر مسائلی در كشور اتفاق افتاد، جدا از جنبه عمومی و مردمی كارهای انتخاباتی، تا جایی پیش رفت كه از مدار یك رقابت انتخاباتی عادی خارج شد و عده‌ای خواستند از احساسات مردم سوء استفاده كنند و شرایط را به سمت اهداف خود پیش ببرند و به نا امنی دامن بزنند و ناامنی را مقدمه دخالت بیگانگان
قرار بدهند. آنها می‌خواستند آرام آرام ناامنی‌ها را توسعه دهند تا كشور با یك بحران سراسری روبرو شود و كیست كه نداند بخشی از این مسائل كه نا امنی، آتش زدن و حمله به اموال عمومی در راستای خواست دشمنان قسم خورده انقلاب بودند.
سپاه نمی‌تواند از كنار این قضایا به راحتی گذر كند، نا امنی‌هایی كه با دستور و خواست بیگانگان صورت می‌گیرد فقط یك امر انتظامی نیست كه بگویند عده‌ای می‌خواهند خود را تخلیه كنند. هر جا رد پای بیگانه پیدا شود سپاه هم
حضور خواهد داشت.
عمیق ترین و نافذترین دیدگاه‌ها از مقام معظم رهبری در خصوص قضایای اخیر مشاهده كردیم. بیانات مقام معظم رهبری در نماز جمعه صف اخلالگران و ناقضان امنیت را از مردم جدا كرد و تكلیف مردم را با اغتشاشگران مشخص كرد و راهبرد روشنی در مقابل اغتشاشگران و توطئه گران به مردم، مسئولان و نیروهای امنیتی را دادند كه در حفظ آرامش موثر بود و شاهد آرامش خوبی در كشور بودیم و الان هم آرامش و امنیت در كشور برقرار است.

سریالی دیگر



تقریبا بعد از یک ماه بالاخره تونستم سریال Prison Break (فرار از زندان) رو تا آخر نگاه کنم.

البته این از چند نظر جالبه یکی اینکه اولین سریال تو زندگیم که تا آخر نگاه کردم!

و دیگه اینکه تو این سریال، مثل همه فیلم های غربی تم کلی، مبارزه با بدی هاست و نماد اون بدی، کمپانی معظم و بی شاخ و دمی هست که در تمامی ارکان قدرت آمریکا ریشه دوانده و در سیاست، امنیت و اقتصاد صاحب نفوذه.
بطور قانونی مخالفاشو زندان میکنه یا از بین میبره و تمامی سیاست اون حفظ کمپانی و منافع عده ای از سهامداراش به هر قیمتی هست(حتی قربانی کردن مردم آمریکا- نماد خوبی-)... بقیشو خودتون برین ببینین!

نکته ای که داره این هست که نمیدونم چرا این روزا هرچی که میبینم یا می خونم ناخودآگاه تو ذهنم ارتباطی با حوادث اخیر و این روزها پیدا میکنه،
همین تشکیلات بی شاخ و دم و عرض و طولی که این روزا نه کسی ازش خبر داره و نه مسئولیت کاراشو برعهده میگیره، بر سر مردم ایران چنگ انداخته تقریبا خیلی شبیه همین کمپانی فیلم هست.

همین تشکیلاتی که عده ای به اسم لباس شخصی، عده ای سپاه یا بسیج یا اطلاعات ازش اسم میبرن و نه کسی میتونه باهاشون مبارزه کنه، نه مشخصه کی هستن. مردمو تو خیابون میکشن و تو کوچه دستگیر میکنن! و تو زندان تجاور میکنن.

بدتر از همه اینا، اونه که از ترس این گروه نمیتونی حتی به مقامات و مراجع رسمی هم شکایت کنی(عینا همون مشکل اصلی که قهرمانان فیلم در این سریال دارند.) هرگونه آثار جرمشون رو پاک میکنن. افراد رو میکشن و در همه جا نفوذ دارن.

و اما تفاوت داستان ما با اونا و شاید زیبایی یک جامعه آزاد(والبته فیلم) اینه که گرچه ممکنه ظلم و فساد و قتل دامن دولت و مسولین رو گرفته باشه، اولا مسبب اون جنایات یه گروه کوچیک معرفی میشن جدای از کل حکومت و ثانیا تا وقتی اعتبار دارن که دستشون رو نشده باشه(البته در فیلم امیدواریم که دستشون رو میشه!). که متاسفانه در ایران اون افراد کوچک خودشونو جای کل حکومت جا زدن و حتی وقتی هم که دستشون رو میشه همچنان سربلند بدون ذره ای پشیمونی، زندگیشونو ادامه میدن.
البته در این داستان افراد مخالف کمپانی اکثرا همون کسانی هستن که مدتی برای اون کار میکردن و وقتی از نیت شوم اون آگاه میشن برعلیه اون فعالیت میکنن.

درکل دیدن این سریال رو توصیه میکنم، جدای از این مسائل، جذابیت های خاص فیلم های حادثه ای آمریکایی به علاوه گویش اصلی و تصاویر و موزیک زیبا ارزش دیدن فیلم رو بالا میبره. نیاز به کمی وقت هم داره چون چیزی نزدیک به 100 قسمت 45 دقیقه ای هست.


از امیرحسین هم تشکر میکنم که فیلم و انگیزه لازم رو به من داد!

چنگیز خان، چنگیز سلطان، چنگیزی نژاد



بخشی از ترجمه کتاب “داستان انسان” The Human Story .
قضاوت بر عهده شما!

"در اواخر سالهای ۱۱۰۰، مغول جوانی به نام تموچین در یک
جدال خونین ریاست قبیله اش را بدست آورد. کمی بعد او بر مغولهای دیگر نیز چیره شد.
به این ترتیب، تموچین پایه ی حکومتی را در کاراکوروم در شمال مغولستان بنا نهاد. با
اینحال مغول جوان همیشه در سفر بود. در سال ۱۲۰۶، زمانی که دهه ی چهارم زندگیش را
می گذارند، تموچین خود را “فرمانروای همه ی قبایلی که در یورت (خیمه ی مغولی)
زندگی می کنند خواند. همان سال، در گردهم آیی روسای قبایل مغولی، به تموچین عنوان
چنگیزخان داده شد. به نظر می رسد این عنوان به معنی “کسی که حیطه ی فرمانرواییش به
بزرگی اقیانوس است” باشد. نکته ی مهم این است که نمی دانیم آیا مغولها هرگز اقیانوس
را دیده بودند یا خیر. به هر حال، چنگیزخان نقشه ی فرمانروایی بر دنیا را
داشت.
هر کسی می تواند خیال فرمانروایی بر دنیا را در سر بپروراند، اما لااقل
مغولی که در یک قبیله ی بدوی در گوشه ی پرتی از دنیا زندگی می کند می داند که راه
سختی را در پیش دارد. در اولین قدم، چنگیز خان باید برنامه ی جهانگشاییش را به مردم
خودش می پذیراند. برای اینکار، و بخصوص برای اینکه مغولها راضی به زحمت و جان نثاری
در راه خان شوند، چنگیز به آسمان متوسل شد. خان مغول “شمن”ی داشت که واسطه ی ارتباط
او با آسمان بود. قرار بر این شد که شمن اعلام کند که روزی سوار بر اسب خالدارش به
آسمان عروج کرده است و با خدای مغولها گفتگو کرده است. به مغولها گفته شد که “آسمان
آبی بی پایان” تصمیم گرفته است که چنگیز خان فرمانروای جهان شود.
و اینگونه بود
که ندا از آسمان رسید و برای مغول ها تنها راه ممکن اطاعت از رییس شان بود. بعدها
چنگیزخان بارها به مغولها یادآوری کرد که او بنابر فرمان “آسمان آبی بی پایان” برای
حکمرانی بر مردم جهان انتخاب شده است. و اینگونه شد که هرگاه کسی، در هر مکانی، با
چنگیز خان مخالفت می کرد، در واقع از در ِ مخالفت با “آسمان آبی بی پایان” در آمده
بود و سرش را از دست می داد."

اصل مطلب از کمانگیر

هلو!


بدون شرح!

احمدی نژاد در اقتصاد

مقاله زیر تحلیل جالبی از عملکرد واقعی (بدون شعار) دولت نهم و احمدی نژاد در فعالیت های اقتصادی و عواقب آن است. نظریه ای که بیان می کند احمدی نژاد اقتصاد را به سمت آزاد سازی هدایت کرده است، دقیقا بر خلاف شعارهای عوام فریبانه ، محروم نواز و عدالت محورش! و بازهم یک معمای دیگر بر فعالیت های مشکوک احمدی نژاد در این 4 سال اضافه می کند.
"هیچ کس به اندازه احمدی‌نژاد اقتصاد ایران را لیبرالیزه نکرد.
کس دیگری نبود که سوبسید بنزین را محدود کند، نیروگاه‌ها را خصوصی کند، دروازه‌های واردات را تا ته باز کند و هزار و یک کلک برای محدود کردن خدمات اجتماعی اختراع کند.
حتی خبرگزاری وابسته به طیف احمدی‌نژاد موسوی را به خاطر اعتقادات سوسیالیستی‌اش تخطئه می‌کند و مهم‌ترین اختلاف موسوی و خامنه‌ای را در اعتقاد موسوی به «اقتصاد بسته دولتی» می‌داند و هنگام خصوصی کردن بانک‌ ملت، کوچک‌ترین صدای اعتراضی از انبوه شیفتگان عدالت و فرهنگ پابرهنه‌پروری به گوش نرسید؛ همان وقتی که بی‌بی‌سی هم این مسأله را زیر سؤال برد. و هم‌زمان هیچ کس دیگری -حداقل در دوران پساانقلابی‌گری جمهوری اسلامی- بیشتر از احمدی‌نژاد بر ضد صاحبان سرمایه صحبت نکرده است، ادای مستضعف‌پروری درنیاورده است و خودش را قاطی رهبران سوسیالیست نکرده است. معمای احمدی‌نژاد حل کردنش سخت است.
چیزی که عجیب‌تر است این است که چرا احمدی‌نژاد هنوز بین توده‌های کارگر و کشاورز و معلم مقدار زیادی طرفدار دارد؟ فشار اقتصادی را آن‌ها بیشتر از ما با گوشت و پوست و استخوان حس کرده‌اند. ما که تمام این چهار سال را در خوابگاه یا پای اینترنت لم داده بودیم، آن‌ها بودند که هر ماه پول کمتری درمی‌آوردند و پول بیشتری خرج می‌کردند. ما که خانه داشتیم، آن‌ها بودند که اجاره خانه‌هایشان بیشتر شد. آن‌ها چرا؟
انبوه افراد طبقات متوسط و پایینی که به دنبال احمدی‌نژاد راه افتاده‌اند، مشکل خاصی با اقتصاد خصوصی‌شده ندارند و برایشان تفاوتی ندارد که چه کسی صاحب وات‌هایی باشد که لامپ خانه‌شان را روشن می‌کند و خبر ندارند که عاقبت خصوصی شدن بانک‌ها برای آن‌ها چیست. مشکل آن‌ها با هاشمی یا خاتمی، مشکلی آیینی است.
احمدی‌نژاد شیوه زندگی مشابه آن‌ها دارد. به تمام «ظواهر» زندگی غربی مشکوک است و از پول‌دارها خوشش نمی‌آید. حال آن‌ها را می‌گیرد. کدام یک از ما می‌تواند ادعا کند که از نوکیسه‌های دوران هاشمی رفسنجانی خوشمان می‌آید؟ حالا یک کسی پیدا شده که می‌خواهد حال آن‌ها را بگیرد.
تازه نوعی صمیمیت و بی‌تکلفی هم در رفتار احمدی‌نژاد وجود دارد که باعث می‌شود صفای گذشته‌ها را به خاطر آدم‌های له‌شده بین چرخ‌دنده‌های زندگی شبه مدرن را به خاطرشان بیاورد و دوباره، حال صاحبان زندگی مدرن را می‌گیرد. احمدی‌نژاد درمان عقده‌های مچاله‌ی طبقه‌ی بیچاره‌ای است که نوکیسه‌های دوران هاشمی آن‌ها را اره اره کرده‌اند.
ولی احمدی‌نژاد قرار نیست پایانی بر تکه تکه شدنشان باشد؛ او فقط یک حالی به آن‌ها خواهد داد و یک لگدی هم حواله نوکیسه‌ها می‌کند. چیزی عوض نمی‌شود. او آیین طبقات له‌شده را پاس می‌دارد و هم‌زمان زیر بار قیمت مسکن آنان را له می‌کند.
گویا برای آن‌ها همین قدر بس است. همین است که احمدی‌نژاد قیمت مسکن را ۱۰ برابر می‌کند و بعد با فحش دادن به هاشمی و «فرزندانش» برای خودش رأی -هر چند اندک- جمع می‌کند.
اما این پایان ماجرا نیست. جامعه از لحظه‌ای که قرار شد به این گونه آیینی شدن تن بدهد، دوشقه شده است. شقه‌ی ضدهاشمی و شقه‌ی ضد احمدی‌نژاد. دو سمتی که هیچ خبری از آن سمت ندارند و شاید اصولاً سمت اشتباهی ایستاده باشند.
خیلی منطقی‌تر است که کارگران طرفدار موسوی با برنامه‌های سوسیال‌دموکراتیکش باشند؛ کارگزاران طرفدار کروبی لیبرال و مطهری محافظه‌کار پشت سر احمدی‌نژاد بایستد. اما اصولاً فرصت این کار نیست. هر کس در شقه خودش گیر افتاده است و باید به حرکت در جهت خودش ادامه بدهد و در کشور خیالی خودش پادشاهی کند.
درست است که شقه‌ی حامیان احمدی‌نژادی خیلی کوچک است و به قول مشایی فقط چهار میلیون است، اما آن‌ها قدرت و زور و عربده‌ی بلندتری از ۳۶ میلیون بی‌صدا دارند.
شاید آخر و عاقبت ما آمریکایی باشد که هر روز از وحشت بنیادگرایان مسیحی -که عمری برای مقابله با سوسیالیسم تکریم شدند- مجبور باشد دائماً استانداردهای فرهنگی خودش را کاهش دهد. کشوری بشویم که علاوه بر هزارتکه شدن ناشی از اختلافات مذهبی و فرهنگی، یک بریدگی دیگر هم در خودمان ایجاد کنیم."
امیدوارم روزی با استفاده از شواهد بتوانیم این پازل عجیب حکومت احمدی نژادی را حل کنیم و ضمن پیش بینی آینده، از معماها و تناقضات عجیب موجود پرده برداشته شود.
گرچه دولت انگلیس (برخلاف آمریکا) حتی با گذشت زمان نیم قرن نیز اسناد و اطلاعات محرمانه خود را افشا نمیکند.
اصل مقاله از وبلاگ تاج دین

نامه میرحسین به کروبی

در زیر متن کامل نامه میرحسین به کروبی می آید.

تاکید ها از من است.


برادر گرامي

حضرت حجت الاسلام و المسلمين كروبي


با سلام جاي تاسف است كه در نظام اسلامي ما متصديان چندان بي‌طاقت شده‌اند كه حتي تذكر را تاب نمي‌آورند. تذكر از سوي چه كساني؟ از سوي برادرانشان، از سوي كساني چون شما كه عمرشان را صرف انقلاب و نظام اسلامي كرده‌اند. نامه شما در مورد رفتارهاي زشتي كه در برخي بازداشتگاه‌ها با زندانيان صورت گرفته است رسانه غيرملي و روزنامه‌هاي كودتاچيان را دستپاچه كرده است. اين همه دستپاچگي خبر از چه چيز مي‌دهد؟ خبر از خبرهاي وحشتناكي كه ما هنوز اطلاعي از آنها نداريم. خبر از آن كه دروغ چون چركي مسموم روز به روز دامنه خود را گسترش مي‌دهد و به بهانه دفاع از «اصل نظام» غافلان را به حمايت از خود فرامي‌خواند و كسي نمي‌گويد كه «اصل نظام» مردمند و حكومت بخش كوچكي از نظام و دولت بخش كوچكي از حكومت و مجموعه افرادي كه اين‌گونه رفتارهاي غير انساني را مرتكب شده‌اند تنها بخش كوچكي از كارگزاران اجرايي كشورند. از كساني كه در زندان‌ها مورد تعدي و تجاوز قرار گرفته‌اند مي‌خواهند كه چهار شاهد عادل با شرايط ويژه ارائه كنند. آيا آنان براي بازداشتن دست خود از گناه هم چهار شاهد مي‌طلبند؟

اينهايي كه مرتكب جرم شده‌اند ايادي حكومت بوده‌اند. آيا حكومت علاقه ندارد بداند دستان او با مردم چه مي‌كنند؟ سخن از دلجويي آسيب ديدگان حوادث اخير گفته مي‌شود. به راستي اين آسيب‌ها چگونه التيام خواهد يافت وقتي كه منكر اصل وقوعشان مي‌شوند و با تهديد و ارعاب ستم‌ديدگان را به سكوت و انصراف از تظلم وادار مي‌كنند؟ دلجويي با پول و زور ممكن نيست بلكه با رسيدگي سريع، صريح و دقيق به دادخواهي آنها و خانواده‌هايشان ممكن است. به راستي وظيفه ايماني و انساني يك روحاني انقلابي كه با گزراش‌ها و مراجعات مكرر قربانيان چنين جناياتي روبرو شده است آيا جز كاري است كه شما انجام داده‌ايد؟ انتظار از روحانيت اسلام آن است كه در ابلاغ رسالت‌هاي الهي كه بر دوش او قرار دارد از خدا بترسد و از زورگويان و دروغ‌زنان و متجاوزان، از تهديدها و تضييق‌ها و از هيچ چيز ديگري جز خدا نترسد. در اين روزگار كدام رسالت الهي سنگين‌تر از آن است كه به صريح‌ترين لهجه اسلام را از فجايعي كه رخ داده است و رخ مي‌دهد تبرئه كنيم. اين رسالتي است كه انجام آن جز از روحانيت متعهد بر نمي‌آيد، و اگر در انجام آن كوتاهي شود نخستين گروهي كه از بابت آن ملامت خواهند شد آنان خواهند بود.

عجبا اگر كساني به جاي پرداختن به اين مسئوليت تاريخي به راحتي بر روي آنچه انجام گرفته است چشم بپوشند، به صورتي كه گويي انجام آن اعمال ناشايست بخشي از وظايف نيروهاي امنيتي بوده است، و تنها گناه نابخشودني و سزاوار واكنش آگاه كردن مردم از اين فجايع است. اينجانب به سهم خويش از شجاعت و تعهد شما تشكر مي‌كنم و اميدوارم تلاش‌هاي شما با همصدايي ديگر استوانه‌‌هاي روحانيت مبارز تقويت شود.


برادر شما – مير حسين موسوي

27/5/88