تکامل هسته ای قم

با اشاره به کشف مرکز جدید غنی سازی هسته ای در نزدیکی قمبدون شرح!

قصور حضور

این روزها بیشتر بدلیل سفرهای متعدد و گرفتاری های فکری که تا حدی از آغاز سال تحصیلی هم ناشی می شود. و همچنین قرار گیری روند تغییرات در مسیر خود، این روزها کمتر دغدغه نوشتن دارم و بیشتر سعی میکنم با تصاویر و کاریکاتور ها خبرهای روز را در این وبلاگ تعقیب کنم.
در تصاویر و اشکال قدرتی نهفته است که هیچگاه در کلام نیست و همینطور سرعت انتقال مطلب غیر قابل مقایسه با متن است. (مثل تفاوت سرعت انتقال در اینترنت ذغالی و کابل شبکه!)
دلایل بالا در مجموع توجیهی بود برای قصور حضورم در فضای مجازی، دوستان به دل نگیرند. انشااله به محض سرو سامان گرفتن کارها بیشتر خدمت برسیم.

پیروزی با صندلی!

(طریقه قرار گرفتن پاهاش بسیار واقعیست..!)
از مانا نیستانی

دبی، شهر حاکمان عاقل


چند روز قبل فرصتی پیش آمد و سفری به کشور کوچک حاشیه خلیج فارس و شهر دبی داشتم،
چند سالی بود که دبی در حال ساخت، با سرعت افسانه ای را ندیده بودم.
نسبت به 10 سال قبل که مقایسه می کردم تفاوت قابل ملاحظه ای داشت اما به حد اغراق آمیز توصیف های بازدید کنندگان نبود.



تنها چیزی که در آنجا دیدم عقل بود و قدرت بشر و همین تفاوتی که باعث شده انسان اشرف مخلوقات باشد.
دبی بیش از آنکه شهری متمدن و پیشرفته باشد، صحنه نبرد طبیعت بی رحم و قدرت تعقل بشر است. جایی که قهر طبیعت در اوج خود است و بشر توانسته طبیعت سرکش را -با عقل- رام خود سازد.
سرزمینی که از دریا آب شور و هوای مرطوب، از خشکی، شن و رمل بیابان و از آسمان، هوای گرم و آفتاب سوزان را به عاریت گرفته تا حدی که زندگی انسان را به چالش می کشد.

البته نمی توان از این نکته هم غافل شد که روزی همین زمین نفتی به این مردمان عطا کرد که با آن موتور محرک اقتصاد و توسعه خود را راه بیاندازند. و البته اکنون که دیگر تکیه گاه کمی به اجساد دایناسورهایشان دارند و بیشتر بر قدرت تعقل خود تکیه کرده اند.

شاید این خلیج و این پیشروی آب در خشکی -که بسیار ساده به نظر می رسد - دلیلی باشد که امروز بتوانیم مردمان دو سوی این آبراه را با هم مقایسه کنیم. مردمانی که نه تنها از هیچ، بلکه با مقابله با طبیعت خشن، در مدت کوتاهی همه ساختند، و مردمانی که بسیاری چیزها داشتند و دارند و روز به روز با به گوشه فرستادن عقل، توان پیشرفت و چه بسا حفظ همان طبیعت مساعد خود را نیز از دست داده اند.
از مابقی اتفاقات این سفر مانند برخورد بد با ایرانیان از بدو ورود و سایر مواردی که هر بیننده و مسافر ایرانی آن ها را می بیند و حس می کند میگذرم و تنها از حسی می گویم که به فاصله کمتر از یک ساعت از سرزمین مادری قابل درک است

داشتن دو حس متفاوت: یکی حس لذت و قدرت از اینهمه توان انسان، و دیگری حس افسوس و ندامت از اینکه چرا ما ایرانیان نتوانستیم جایگاه مان را در رتبه جهانی و منطقه ای نگه داریم.
دبی را در یک جمله می توان شهری با حاکمان عاقل و صحنه نبرد علم، انسان و طبیعت توصیف کرد.
جایی که در هوای آخرین ماه از فصل تابستان آن نیز همچنان تنفس و فعالیت در هوای آزاد روز و حتی شب هم بسختی انجام میشود.


مدرک اصلی، مدرک جعلی

علت جعلی بودن مدارک کروبی!

راز حکومت بر ایران


میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».
اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:
«نيازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...».

انقلاب احمدی نژادی

نویسنده مطلب را نشناختم اما طرز دیگری به آینده چشم دوخته است. از خصوصیات اصلی این روند تغییرات، حذف روحانیت سنتی منجمله رهبری از ساختار حکومتی است. نویسنده با توجه به شواهد، دلایلی بیان میکند که با هم می خوانیم:

"حرف زدن در باره یک انقلاب جدید در یک کشور انقلابی دشوار است، نه فقط از این باب که نیازی به انقلاب هست یا نیست، بلکه از این زاویه نیز که مردم خسته‌اند و به این راحتی تن به تحول بنیادین نمی‌دهند.
طی سی سال بعد از انقلاب نسل جوان رو به گسترش بوده و با فروکش کردن جنگ تحمیلی عرصه برای یک تحول با آغاز حرکت سازندگی فراهم شد. بدین ترتیب در دو دوره، نسل جدید در جنگ و سازندگی تا حدی خود را نشان دادند. اما بروز اندیشه‌های متفاوت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شرایطی را ایجاد کرد که منجر به جریان اصلاحات شد که در نوع خود یک تحول یا انقلاب آرام به حساب می‌آمد.
ایران انقلابی که اکنون با مدل‌های مختلف اندیشه دست و پنجه نرم می‌کرد و از یک صد و پنجاه سال قبل چندین گونه
فکر را تجربه کرده بود، اصلاحات را بر انداخت و راه جدیدی را که مدلی شبیه به سال‌های نخست انقلاب در شعارهای عدالت خواهی و فقر زدایی بود مطرح کرد. (کاری به این نداریم که چه اندازه عملی شد، چنان که سازندگی و اصلاحات هم).یک دوره چهار ساله طرح شعارها عدالت گرایانه با مدل خاصی بود که رئیس جمهور و مشاورانش طراحی کرده بودند. رفتن سراغ رجایی همان بازگشت را نوید می داد. حذف نخبگان از صحنه که محصول دوره‌های بعدی بودند، زاویه دید این جریان را نشان می‌داد و کار کردن با توده‌های مردم (با روش‌های مختلف درست یا نادرست) مدلی از رهبری از نوع اول انقلاب
بود. این در حالی بود که رهبری روی نخبگان تکیه داشت اما رئیس جمهور اساساً به آنان باور نداشت.
اما یک پدیده شگفت در آغاز تبلیغات دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مطرح شد و آن انتقاد از سه دهه بعد از انقلاب بود. ایشان به طور مرتب از آن دوره انتقاد کرده و آن را اشتباه می‌خواند در حالی که رهبری در نماز جمعه، ضمن انتقادهایی که از مناظرات تلویزیونی کردند روی این مطلب انگشت نهاده، آن را نادرست خواندند. آیا این اختلاف نظر ساده بود؟
به نظر نویسنده این حروف، داستان یک اقدام تبلیغاتی صرف یا انتقادی نبود بلکه اشاره به آن بود که این سی سال باطل، نادرست و محکوم بوده و می‌بایست تحول تازه‌ای که در انکار و براندازی آن برای رفتن به یک مسیر تازه باشد، صورت گیرد.
در میان مطالبی که پس از انتخابات مطرح شد، هیچ اظهار نظری مانند اظهار نظر یار غار ایشان آقای مشائی مؤید نظر ما نیست. وی گفت بیست میلیون از 24 میلیون رأی آقای احمدی نژاد برای ایجاد تغییر بوده و تنها چهار یا پنج میلیون رأی، از آن سنت گرایان معتقد به انقلاب و متعلق به اصولگرایان انقلابی است.به نظر مشائی بیشتر مردم معتقد به نوعی انقلاب و دگرگونی هستند و رأی دادن آنان ناشی از انتقادهایی بوده است که احمدی نژاد نسبت به دوره پیش از خود داشته است. بنابرین او باید به طور بنیادی اوضاع را عوض کند. بر اساس چه مدلی، این چیزی است که باید در
انتظار بیان آن ماند و طبعا ایدئولوژی نوظهوری خواهد بود.
حذف روحانیت از تصمیم‌گیری‌های عمده، یکی از نشان‌های مهم ایدئولوژی جدیدی است که برای انقلاب آینده مورد نظر ایشان اهمیت دارد. در این تحول، یکی از ارکان مهم آن است مرجعیت و روحانیت نباید نقش مهمی داشته باشد، بلکه در مدل جدید نوعی دینداران خاص که آگاهی‌های دینی خود را از مدل ترسیمی خود از قیام مهدی (ع) برگرفته‌اند نه استنباط‌های سنتی مراجع تقلید، رهبری را در دست دارند.
این که این دینداران از چه منبعی برای به دست آوردن این تصویر و ترسیم استفاده می‌کنند مهم نیست. مهم آن است که این جماعت مستقیم یا غیر مستقیم ارتباط و اتصال با منابعی مناسب با ایدئولوژی خود دارند و برای هر چیزی نمونه‌ای از حکومت آینده مهدی موعود ارائه می‌کنند (برای وزیر زن استناد به این که پنجاه نفر از یاران امام زمان زن هستند شد).
به نظر می‌رسد انقلاب جدیدی در راه بوده و آینده جامعه ایرانی نه آینده‌ای با ثبات بلکه متشتت و آکنده از اختلاف نظر خواهد بود.
آنچه از سه ماه تا به امروز مطرح بوده است، حذف جریان اصلاح طلب بوده که خواسته مشترک بسیاری از افراد است اما به محض آن که موضوع اصلاح طلبانه حل شود و آنان ساکت شوند، منازعه تازه ای رخ خواهد داد که نمونه آن بین مرجعیت گرایان با دینداران بی باور به مرجعیت است که به تدریج رخ می نماید. در این مسیر رهبری در
آمار گروه اول خواهد بود و در شرایط حذف اصلاح طلبان، در نخستین منازعه، میان آن گروه با ایدئولوگهای تازه به دوران رسیده درگیر خواهد بود.

همین که رهبری معظم انقلاب در سخنرانی چهارم شهریور در تلطیف اوضاع پس از انتخابات تلاش کردند اما رئیس جمهور در سخنان پیش از خطبه ها در ششم شهریور سخن از دستگیری رهبران مخالفان به میان آوردند نشان می دهد که تفاوت هایی هست اما مهم تر آن که یکی تلاش برای آرام کردن اوضاع دارد و دیگری تلاش برای آشفته کردن آن.
به نظر می رسد تغییر اوضاع به دو عامل بستگی دارد:

نخست مواضع رهبری معظم انقلاب که بتواند رئیس جمهور را در حد یک مدیر اجرایی درآورده و وقت و فرصت او را نه صرف طراحی و برنامه ریزی برای انقلاب سفید و نرم و احتمالا همراه با درگیری و منازعه بلکه برای اداره کشور تنظیم کرده و جهت دهد.
دوم مجلس که بتواند با ایستادگی برابر برنامه های "انقلابی" به این معنای جدید ایستادگی کرده و راه را برای رواج هر نوع بی ثباتی ببندد. این امر شامل نوع عجیب چینش کابینه و طرح های اقتصادی کلان دولت نیز هست که حتی اگر آن جماعت تدارکی برای برهم زدن کامل نظم اقتصادی نداشته باشند، به اعتراف بسیاری از کارشناسان ممکن است به چنین وضعیتی منجر شود. مطلبی که سایت آقای توکلی اخیرا ضمنا مقاله ای نسبت به آن هشدار داد."

برخورد با علوم انسانی، چرا؟

در زیر مقاله ای با نام
چرا جمهوری اسلامی از علوم انسانی می ترسد؟
از ابوذر زمان ذکر شده که خواندن آن خالی از لطف نیست و از دیدگاه ایدئولوژیک با این مسئله برخورد کرده است.
"علوم انسانی اغلب مورد توجه و زیر ذره بین سران حکومت ها و دولتمردان در کشورهای مختلف است، علی الخصوص سران و دولتمردانی که دائما ترس ترویج عقایدی خلاف عقاید خود را دارند سعی می کنند این علوم را زیر نظر گرفته و تا جایی که توان دارند به آن سمت و جهت بدهند.

علوم انسانی همواره جایگاه نظریه ها،دیدگاه ها و مکتب های گوناگون سیاسی، اجتماعی یا فلسفی است. آنها در بستر علوم انسانی رشد می کنند، تقویت می شوند و در نهایت به سطوح مختلف جامعه سرازیر می شوند.
جامعه شناسان، حقوق دانان، اقتصاد دانان و ... همه از دل علوم انسانی بیرون می آیند و در یک جامعه نوع حکومت و مکتبی که بر اساس آن پایه گذاری می شود، قوانین، روش های زندگی، فعالیت های فردی-اجتماعی و برنامه های آن را تعیین و طرح ریزی می کنند، و شاید از این بابت حاکمان و دولتمردانی که پایه های قدرت خود را سست می بینند و نگاه مخالفی را تاب نمی آورند حق دارند که از ترویج علوم انسانی بترسند و گاه به گاه به آن حمله کنند و سعی در تحدید آن داشته باشند.

در ایران همواره حساسیت بر قشر دانشگاهی اعم از دانشجو و استاد بسیار بالا بوده است. زیرا اگر بر تاریخ معاصر بنگریم، می بینیم که از گذشته تا به امروز دانشگاه محل و مبدا انتقادات، مخالفت ها و مبارزات علیه حکومت ها بوده است. صحبت از تاثیر دانشگاهیان بر جامعه و فضای سیاسی آن در این جا موجب اطاله کلام می شود اما این نکته را باید یاد آور شد که این قشر فهیم جامعه همواره موجب ترس و نگرانی رهبران و دولتمردان ایران بوده و هستند و حال اگر این قشر از علوم انسانی باشند که نگرانی شان دو چندان می شود و دیگر حجت برای حاکمان تمام است که اگر نمی توانند به نوعی این دسته را حذفشان بکنند، باید تصفیه شان کنند و به طریقی به آن ها جهتی بدهند که مبادا خلاف جهت خودشان حرکت کنند.

به هر حال در حکومتی مانند جمهوری اسلامی که آزادی بیان و عقاید تا حدی هست که در محدوده عقاید و منافع سران حکومت و نظام باشد، چه دلیلی دارد کسی که در رشته های حقوق، جامعه شناسی، فلسفه و ... تحصیل می کند با مکتب های فلسفی گوناگون یا نظریه های روشنفکران مختلف یا حقوق دیگر کشور ها و حقوق بشر و ... آشنایی پیدا کند؟ مگر نه این است که در این حکومت اسلامی همه باید پیرو یک مکتب باشند و معتقد به یک عقیده؟ آن هم مکتب اسلام البته با تفسیر سران حکومت؟!

پس حاکمان باید مراقب باشند تا مبادا کسی کج روی کند یا دگرگونه بیاندیشد! و اگر از دانشگاه مراقبت و نظارت و محدودیت را شروع نکنند دیگر کنترل عقاید و نظرات متفاوت و مخالف در سطح جامعه کاری است دشوار و چه بسا غیر ممکن. از این رو است که حاکمیت نظام از تعداد زیاد دانشجویان علوم انسانی و عدم توانایی در کنترل آن ها احساس نگرانی می کند و همچنین در دادگاه های نمایشی اخیر نیز می بینیم که نوک پیکان حمله ها به سوی علوم انسانی و روشنفکران و فیلسوفان نشانه می رود و حتی سعید حجاریان هم در اعترافات خود (که در واقع حرف های او نیست) می گوید: «تدریس نظریه های علوم انسانی در دانشگاه های ایران یکی از عوامل ضایعات و صدمات به اموال عمومی در جریان انتخابات اخیر بوده است»!!!

نظام جمهوری اسلامی سال های سال است که در صدد از پا انداختن این علوم و تدریس محدود و سلیقه ای آن در دانشگاه ها است. از سال ها پیش شروع به تصفیه دانشگاه های علوم انسانی کردند،اساتید بزرگی را در رشته های مختلفی چون جامعه شناسی، روان شناسی، حقوق، ادبیات، علوم سیاسی و ... از دانشگاه ها اخراج یا مجبور به استعفا کردند و دانشجویان بسیاری را از تحصیل محروم کردند و محدودیت های زیادی را در دانشگاه ها قائل شدند. این روز ها نیز آخرین تلاش های خود را می کنند تا علوم انسانی را محدود و محدودتر کنند تا جامعه ایران در آینده از وجود متفکران، فیلسوفان، روشنفکران و اندیشمندان تقریبا بی بهره بماند."